به به ...به به...
خیلییییییی ممنونیم....
می بینم که ما دیروز خونه ی شما تشریفات داشتیم و حسابی خوش گذشت...
مخصوصا ناهار خوچمزه ی دست به دست هم داده اش!!!
البته من که ندیدم کی دست به دست هم دادن...یا آیا اتفاقات دیگه هم افتاد یا نه...
هی بهت گفتم این درشو نزار ببینم اونجا چه خبره هااااااااااا........
کادوهای جینگیلیه ناز هم گلفتم....دلت بسوخه....
اما.... از همه ی اینا که بگذریم سخن اون کلیپا خوشتره....من کلیپ می خوام!!!!!!
گفته باشم!!!!
خلاصه که دستت درد نکنه حسابی...خیلی خوش گذشت بهم...
هیچ وقت فراموش نمی کنم...
مخصوصا اون راننده تاسکیه رو هم فراموش نمی کنم...تنها خوری واقعا کار بدیه حسن!!!
خوب...میام بازم...
سلام ملومه که حسابی بهتون خوش گذشته !!!!!!!!!!!!!
ازت ممنونم چون امروز یه تصمیم قشنگ گرفتم
به منم می گفتی چه تصمیمی خوب:دیییییییی
به خاطر وبلاگ ممنون وبه خاطر بودنت وبه خاطر همه ی لحظات قشنگی که
توی مدت دوستی مون آفریدی
وممنون به خاطر همه ی چیزهای کوچیک زیبایی که فقط برای ما معنی دارن.
بایداعتراف کنم این بی نظیرترین هدیه ای که می تونستم از تو بگیرم:
این که با همه ی روزمرگی ها وفاصله هارابطه ی ما همون جوریه که باید.
.همیشه نوشتن برام سخت بوده نوشتن از چیزی که توی قلبم میگذره
ولی این بار باید بنویسم.
داشتم جبران میخوندم وگفتم کاش تو هم این جا بودی چون جملاتش برای ما بود:
«ما درک میکنیم؛بی دانستن آن که درک می کنیم؛و چیزی را میزییمکه در آگاهی مان قادر به توصیفش نیستیم.واقعیت رابطه ی ما حقیقتی است که پیرامون ما چرخ میزند.»
خدا تو را حفظ کند بهترینم