برگشتممممممممممممممم!

خانومی ناز من

بلاخره تمام شد...با همه ی بدبختی هاش....

امتحانات این ترم هم تمام شد...

و چقدر این ترم من و تو واسه همدیگه نگران بودیم...

من استرس امتحانات پشت سر هم وسخت تو رو داشتم و تو هم نگران کنکور من بودی....

اما اینم تمام شد...

مثل همه ی اتفاقات دیگه ای که برامون افتاد...

اما من که خوشحالم....از اینکه تو امتحانات خوب شده.... حالا بماند اون یه دونه هه که همه اشم تقصیر اون استاد کچلتونه....چقدر حال میده برم بزنمشاااا.... یکی بیاد منو بگیره....

اما عزیز دلم....این امتحانا آخرش هیچه....

من میدونم توی امتحان اصلی زندگی تو همیشه نفر اولی....

چون اعتقادات رو میشناسم....چون خودت رو میشناسم....قلبت رو میشناسم....

.....

* غیبت طولانی داشتم...راستش  درگیر بودم دیگه....

اما دیگه اومدم.... کم کم باید یه دستی به سر و گوش اینجا بکشم....

بین خودمون باشه دیگه زیاد فرصت نمونده....باید اینجا رو واسه خانومی آماده کنم....

اینم واسه گل خودم:

 

وقتی تو پیروز می شی من با غرور به همه می گم:

هی....اون دوست منه!

وقتی شکست می خوری من کنارت می شینم و دستت رو می گیرم و می گم:

هی ...من دوست توام!

همیشه باهاتم عزیزم....هیچ وقت تنها نیستی.... خدا هست....منم هستم....تا وقتی زنده ام....

نظرات 1 + ارسال نظر
سلطان پنگوئن پنج‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:59 ب.ظ http://silentsong.blogsky.com

سلام...

اولا که خیلی دوباره خوش اومدی!!!

دوما چقدر قشنگ بود!!!

سوما که تمام...!

چهارما فعلا!

سلاااااام
اولا و دوما و سوما و چهارما و الی اخر ممنونییییییییییم
فهلااا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد