مهربون ترینم سلام

وای که من چقدر این مدت دختر بدی بودم....نشد بیام بنویسم....اما به خدا بی معرفت نیستم....

چندین بار تصمیم گرفتم بیام....حتی متنش رو توی ذهنم مرور میکردم....اما نشد بنویسم....

خودت میدونی این روزا اونقدرا هم خوب نبودم.... 

حق با توئه....نباید بیش از حد ناراحتش باشم...اما سخت بود برام....لحظه های سختی رو گذروندم....از روی دیگران خجالت میکشیدم.... 

راستش از تو هم خجالت میکشیدم...واسه همین روم نمیشد باهات حرف بزنم....میدونستم حرف بزنم میزنم زیر گریه....اما اونروز که اومدی کلینیک...انگار یه دفعه یه چیزی توی دلم تکون خورد....تو با اون لبخند مهربونت....وقتی نشستی رو به روم....وقتی با مینا تمرین میکردم اما زیر چشمی حواسم به تو بود....وقتی میدیدم تو اینقدر مهربونی که فقط واسه من این همه راه اومدی ....نمیتونم بگم چه حسی داشتم....انگار همه ی اون سختی ها دیگه هیچ بود....فقط مهم بود که تو هستی....مائده ی من....هر چی بگم کمه....به خدا کمه.... 

هر لحظه ای که پیشمی برام به اندازه ی دنیا ارزش داره....حرفهات حتی سکوتت برام دوست داشتنیه.... 

وقتی به خاطر من حاضر شدی بمونی پیشم و دعوای خونه رو به جون بخری دلم میخواست بغلت کنم و داد بزنم که دوستت دارم....حیف که با همه ی پرروییم ...اما روم نشد.... 

اون نماد مشترک خوشگلمون رو گذاشتم جلوی چشمم تا بتونم یه زنجیر خوشگل براش پیدا کنم و تا همیشه با خودم نگهش دارم....هدیه ی زیبایی هم که بهم دادی قد دنیا برام دوست داشتنیه....ممنونم عزیزم.... 

از همه اش که بگذریم....اون کلیپ اون عکسها....من و تو....گذشته های پر ازخاطره... با دیدن عکس دبیرستان و اون افطاری ناخودآگاه اشکم در اومد....چقدر خوشحال شدم از ددینشون.... مرسی که این همه زحمت کشیدیییییییییییییییییییییی 

دوستت دارم عزیزم.....حتی فکر میکنم این واژه هم برای احساسم کم باشه..... 

تا همیشه برام عزیز ترینی.....

نظرات 1 + ارسال نظر
سحربانو دوشنبه 8 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:32 ق.ظ http://samo86.blogsky.com

حتما دوستت خوشحال میشه اینارو بخونه:)
راستی من چرا اینجا لینک نشدممممممممممممممم:(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد