منو میشناسی که.........

نمی دونم چرا نمی تونم چندتا کار و با هم انجام بدم . 

مخصوصآ اگه یکی از کارا تایپ کردن باشه....... 

میدونم حتی این دلیل هم دلیل خوبی نیست برای این همه تأخیر ........ 

ولی اینم می دونم که نباید خیلی برات توضیح بدم ودلیل بیارم چون منو خوب میشناسی و از من به دل نمیگیری 

من هیچ وقت برای دوستیمون قالب و تعریفی نذاشتم نه از این جهت که بی ارزشه بلکه به خاطر اینکه همیشه قلبم واضحترین و بهترین کارها رو به من دیکته میکرد ........ 

همیشه فکر میکنم که ای کاش برای تمام رابطه هامون با  آدمای دیگه هم میتونستیم حداقل ندای قلبمون و بشنویم ولی.......... 

 ولی شاید برای همین رابطه ی دوستی بی نظیر هم کافیه چون میدونم داشتن یه دوست خوب چقدر خوبه

با اینکه این روزا خیلی از هم بیخبیریم میدونم همه چی رو به راهه 

 و آرزو می کنم  سالم شاد باشی

نظرات 3 + ارسال نظر
سحربانو شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 10:05 ب.ظ http://samo86.blogsky.com

ایشالا همیشه همین جوری با هم خوب باشین:)

شیما پنج‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:57 ق.ظ

اگه یه جایی توی زندگیم باشه که حرف کم اورده باشم...اینجاست....
چننننننننننننننننننننننننننند روزه فکر میکنم چی باید بگم...چی بنویسم...اما...
یه حرفایی یه احساسایی با همه ی عمقشون با همه ی سادگیشون توی کلمه ها جا نمیشن...میترسی بگی... چون هیچ واژه ای نمیتونه اونا رو توی خودش بگنجونه....
نمیتونم بهت بگم دیدن این خطوط این نوشته ی تو چه احساسی بهم داد... اما منم خوب میدونم که بی اینکه بگم تو میدونی....تو مدتهاست حرف منو از نگاهمم میخونی...
یادته یه روز بهم گفتی: از صورتت همه چی پیداست:دییییییی

الی دوشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 12:17 ق.ظ

به به چه عجب تو پیدا شدی....
فکر کردم دیگه نمیای....
خوشحالم که برگشتی دوست جون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد