۱۰

زندگی بالا داره پایینم داره....سختی داره اما راحتی هم داره...

غماش زیاده اما شادی هاشم کم نیست.... امتحانه اما هدیه هم داره....

ولی چقدر قشنگه وقتی لحظه لحظه هاتو کنار کسی باشی که بتونی به حضورش تکیه کنی....

کسی از جنس اعتماد...از جنس صداقت .... از حس کامل یه دوست....

 

از لحظه ای که کنارم بودی تحمل سختی ها برام راحت تر شده و شادی ها برام شیرین تر بودن....

هیچ وقت توی سختی ها نترسیدم....چون تنهام نزاشتی...

من چی دارم بگم مقابل لطف خارج از وصفت به من؟

من چطور از تو تشکر کنم به خاطر همه ی وقتهایی که صادقانه  پای دوستیمون موندی؟

کم چطور بهت نشون بدم دوستیه تو برام افتخاره وقتی تو فراتر از هر توصیفی هستی؟

 

شعار نمیدم....اهل تملق هم نیستم....فکر کنم اینا رو خوب در موردم بدونی....

روزگاری که گذشت آدمای خوب و بد زیادی رو سر راه من قرار داد.... دوست و دشمن....

ادمای زیادی دیدم که ادعای دوستی کردن و من با صداقت یک دوستی رو شروع کردم

اما هر بار قبل از پایان به انتها رسیدم....

هر بار دید سطحی و رفتار مغرضانه شون بهم نشون داد از دوستی چیزی نمیدونن....

حسادت چشم و هم چشمی زمین زدن دیگری و ابراز علاقه های ظاهری تنها حاصل دوستی و بدونشون برای من بود.....

اما از بودنشون هیچ وقت شکایت نکردم....

حضورشون هر لحظه تو رو بیشتر به من اثبات کرد....بزرگی روحت رو....

من با تو همه چیز رو تجربه کردم.... من با تو هرگز تنها نبودم....

مهم نبود سخت یا آسون.... تو هیچ وقت من رو توی مشکلاتم تنها نزاشتی....

چقدر دوست داشتنی بود لحظه هایی که نگران بودم و میدیدم دستهای تو هم برای دعا همراه دستهای من بالاست....

چقدر آرامش بخش بود وقتی میدیدم همقدم من برای مشکلاتم میای و من بعد از این همه سال تنهای میفهمیدم چقدر دوستت دارم و به بودنت نیاز دارم...

و چقدر حس می کنم برای تو کم گذاشتم....

نتونستم کارهایی که تو برای من کردی من برای تو بکنم....

همیشه شرمنده بودم....

خوشحالم عزیزم....به خاطر امتحانات این ترم....

به خاطر اینکه خیالم راحت شد که خوب از پسش بر اومدی....

برای اینکه اون آخری هم به خوبی تمام شد و من خدا رو شکر کردم که صدامو شنید...

 

خانومیه من....

هفته ی پیش وقتی خونمون بودی و کنار من داشتیم نتایج رو چک می کردیم یه لحظه نگاهم روت موند... داشتی توی دفترچه ام تیک میزدی....تو هم به همون حد من نگران بودی....با هر پاسخ درست خوشحال میشدی و با هر اسخ غلطم قیافه ات تو هم رفت....اما چه شیرین سعی می کردی بهم نیرو بدی....امید بدی...سعی می کردی غلط ها رو کمرنگ نشون بدی.... اون لحظه که اینا رو دیدم توی دلم شاد شدم.....امتحان مهم نبود....بودن تو یه هدیه ی الهی برای من بوده.... و ممنونم از خدا....

 

بهم گفتی به دلت افتاده قبولم...من همیشه به دل تو ایمان داشتم.... هنوز یادمه روزی که گفتی به دلم افتاده امروز امتحان نداریم...گفتم:نگووووووووو این بار نمیشه.... امتحان آخر ترمه... مگه میشه کنسل شه؟...

گفتی: نمیدونم دست خودم نیست...به دلم افتاده دیگه.... کمتر از 1 ساعت بعد در کمال ناباوری من و تو و اون 2 دوست دیگه مون امتحان لغو شد... و ما چطور هنوز مبهوت بودیم و تکرار می کردیم که دل تو رو قبول داریم....

 

حالا هم من باز به دل تو ایمان دارم...فردا نتایج ما میاد... و من به خاطر دل تو مطمئنم... اما این بار مهم قبولی نیست.... من دل تو رو ستایش می کنم و باور دارم چون توش جز یکرنگی و محبت هیچی نیست...چون دل تو معنای واقعیه یه همراه برای منه....

 

عزیزترینم برات بهترین ها رو میخوام....هر لحظه...همیشه

برگشتممممممممممممممم!

خانومی ناز من

بلاخره تمام شد...با همه ی بدبختی هاش....

امتحانات این ترم هم تمام شد...

و چقدر این ترم من و تو واسه همدیگه نگران بودیم...

من استرس امتحانات پشت سر هم وسخت تو رو داشتم و تو هم نگران کنکور من بودی....

اما اینم تمام شد...

مثل همه ی اتفاقات دیگه ای که برامون افتاد...

اما من که خوشحالم....از اینکه تو امتحانات خوب شده.... حالا بماند اون یه دونه هه که همه اشم تقصیر اون استاد کچلتونه....چقدر حال میده برم بزنمشاااا.... یکی بیاد منو بگیره....

اما عزیز دلم....این امتحانا آخرش هیچه....

من میدونم توی امتحان اصلی زندگی تو همیشه نفر اولی....

چون اعتقادات رو میشناسم....چون خودت رو میشناسم....قلبت رو میشناسم....

.....

* غیبت طولانی داشتم...راستش  درگیر بودم دیگه....

اما دیگه اومدم.... کم کم باید یه دستی به سر و گوش اینجا بکشم....

بین خودمون باشه دیگه زیاد فرصت نمونده....باید اینجا رو واسه خانومی آماده کنم....

اینم واسه گل خودم:

 

وقتی تو پیروز می شی من با غرور به همه می گم:

هی....اون دوست منه!

وقتی شکست می خوری من کنارت می شینم و دستت رو می گیرم و می گم:

هی ...من دوست توام!

همیشه باهاتم عزیزم....هیچ وقت تنها نیستی.... خدا هست....منم هستم....تا وقتی زنده ام....

۹

خانومیه من...

فردا امتحان داری.... حتما هم کلی استرس داری...

دوست داشتم امروز بهت زنگ میزدم تا ببینم در چه حالی اما گفتم وقتت گرفته نشه و درس بخونی...

من که به موفقیت های تو ایمان دارم...میدونی هم که به نمره اعتقادی ندارم...

تو برتری هات رو قبلا به همه ی ما نشون دادی...

اون موقعی که همه کلمه کلمه ی اثبات ها رو حفط می کردن و تو با خیال راحت سر جلسه ی امتحان راه تازه ای برای اثبات پیدا می کردی... خلاقیت اصل موفقیته عزیز دلم...

همیشه دیدم تو چیزی رو گفتی یا نوشتی که کاملا فهمیدی... این معنیه قبولیه نه نمره...

اما با همه ی اینا منتظرم تا فردا با خوشحالی بهم بگی امتحانت خیلی بهتر از تصورت شده....

منم کلی دعات می کنم...

کاش بشه ببینمت... دلم تنگیده شده خوب!!!!!!!!!!!

مواظب خودت باش...چون واسه یکی خیلییییییییییی عزیزی...